arrow-right cart chevron-down chevron-left chevron-right chevron-up close menu minus play plus search share user email pinterest facebook instagram snapchat tumblr twitter vimeo youtube subscribe dogecoin dwolla forbrugsforeningen litecoin amazon_payments american_express bitcoin cirrus discover fancy interac jcb master paypal stripe visa diners_club dankort maestro trash

Shopping Cart


زمان در مقابل پول - روزی که 100 دلار پس‌انداز کردم

Time vs Money - The Day I Saved $100

by anthony coombs

4 years ago


شما این جمله قدیمی را شنیده‌اید: زمان، پول است. ما همه می‌دانیم که این درست است. اما وقتی که تازه کار را شروع کرده و یک شرکت جوان را اداره می‌کنید، احتمالاً در حال شمارش هر دلار آخر هستید. این تنها یک تجارت خوب است. اما روزی می‌رسد که متوجه می‌شوید زمان شما در واقع از پول ارزشمندتر است. این داستانی است که قبل از آن زمان اتفاق افتاد.

آغاز کار Splendies در صرفه‌جویی سنتی و عزم راسخ ریشه دارد؛ نشانه‌های هر شرکتی که به صورت خودجوش راه‌اندازی شده است. چند سال پیش فقط من بودم و اولین محموله کیسه‌های سفارشی Splendies را وارد می‌کردم. پس از ماه‌ها طراحی و آزمایش، سرانجام آماده واردات اولین‌ام بودم. می‌توانستم محموله را با هزینه ۳۰۰ دلار مستقیماً به در خانه‌ام تحویل بگیرم یا از انباری حدود ۴۵ دقیقه دورتر به قیمت ۱۰۰ دلار آنها را تحویل بگیرم. خوب، هیچ راهی وجود نداشت که بخواهم ۲۰۰ دلار اضافی بپردازم فقط به این خاطر که آنها را به من بیاورند در حالی که می‌توانستم به راحتی خودم آنها را تحویل بگیرم.

یک جمعه، پیامی دریافت کردم که هفته‌ها منتظر آن بودم. شرکت تحویل به من ایمیلی ارسال کرد که کیسه‌هایم از گمرک عبور کرده و آماده تحویل هستند. ماه‌ها تلاش سخت سرانجام به بار نشسته بود. و به علاوه، من ۲۰۰ دلار پس‌انداز کرده بودم.

اینجا آغاز اودیسه من بود.

مهم است که بدانید من در لس آنجلس زندگی می‌کنم. اگرچه لس آنجلس به خاطر ترافیک بدش مشهور است، اما واقعاً بدتر از هر چیزی نیست که من در هر شهر بزرگ دیگری در ایالات متحده تجربه کرده‌ام. مگر اینکه جمعه بعد از ظهر باشد. همه در تلاشند تا ترافیک را شکست دهند و به خانه برسند و بنابراین ساعت‌های شلوغی می‌تواند از ساعت ۱ بعد از ظهر شروع شود. وقتی محموله‌های بین‌المللی از گمرک عبور می‌کنند، دقیقاً نمی‌دانید که چه زمانی آزاد خواهند شد و در دسترس قرار خواهند گرفت. شما فقط ایمیل یا تماسی دریافت می‌کنید که به شما اطلاع می‌دهد که آماده تحویل هستند. همچنین جریمه‌هایی برای نگه‌ داشتن آنها در انبار بیش از حد طولانی وجود دارد، بنابراین شما می‌خواهید هر چه سریع‌تر آنها را تحویل بگیرید.

پس من سوار ماشینم شدم تا شروع کنم. حدود ۳۰ دقیقه رانندگی بود، اما با ترافیک یک ساعت طول می‌کشید. در یک جمعه در ساعت ۱، این زمان به یک ساعت و نیم خوب می‌رسد. متأسفانه در این جمعه، حدود یک ساعت و چهل و پنج دقیقه طول می‌کشید. اما هی، من ۲۰۰ دلار پس‌انداز می‌کنم!

دسترسی به انبار سخت بود. هیچ علامتی در انبار نبود و آدرس‌ها گیج‌کننده بودند، بنابراین در واقع در راه آنجا گم شدم. تقریباً ساعت ۳ بود که بالاخره به انبار رسیدم.

به دلیل خاصی، فکر می‌کردم که فقط می‌توانم به انبار بروم، کارتن خود را پیدا کنم، برای آن پرداخت کنم و به راه خود ادامه دهم. به یک انبار با مساحت ۲۰۰ هزار فوت مربع بر خوردم که در آنجا قفسه‌ها در هر جا وجود داشت و لیفتراک‌ها بوق می‌زدند و هماهنگی خاصی در مورد آنچه که اتفاق می‌افتاد وجود نداشت. اگر زودتنشانی می‌شوید، این آخرین جایی است که می‌خواهید باشید. خوشبختانه من زودتنشانی نمی‌گیرم و به یاد داشته باشید: من ۲۰۰ دلار پس‌انداز می‌کنم.

این مکان آموزشی در بی‌نظمی بود. هیچ‌کس نمی‌دانست کجا باید برود و هیچ‌کس نمی‌دانست که هر چیزی کجاست. افراد زیادی در یک منطقه گرم با احساسات بالا کنار هم جمع شده بودند.

اولین چیزی که باید انجام می‌دادم این بود که یک روح مهربان را پیدا کنم تا به من نشان دهد کجا باید بروم. یودای خود را دیدم و او راه را به من نشان داد. من او را به "خط" دنبال کردم. اگر فکر می‌کنید این کار به سادگی رفتن به اداره پست محلی برای دریافت یک بسته است، دوباره فکر کنید. حدود ۵۰ نفر قبل از من بودند و خط در حال حرکت نیست. فکر کنید DMV، اما گرم‌تر. من کمی نیاز به استفاده از دستشویی داشتم اما خیلی زود متوجه شدم که این مکان جایی نیست که مردم اجازه دهند شما دوباره وارد شوید. همه برای همین دلیل آنجا هستند، بنابراین توضیح دادن به کسی که بسته شما به طریقی اهمیت بیشتری از بسته آنها دارد، غیرممکن است. من فقط باید صبر کنم.

خط با سرعت یخچالی حرکت می‌کند، اما خوشبختانه من گوشی‌ام را دارم تا همراهی‌ام کند. شاید داشتم بازی Angry Birds می‌کردم، دیگر به یاد ندارم. من باید به دستشویی بروم. در دو ساعت در ماشین نشسته بودم و در یک ساعت دیگر هم در صف بودم. تقریباً ساعت ۴ بود که نام من برای پرداخت کالاهایم صدا زده شد.


اما یک مشکل وجود دارد.

صندوق‌دار در میز به من گفت که آنها فقط با چک‌های تجاری یا چک‌های بانکی، سفارش پولی یا نقدی پرداخت می‌کنند. صبر کنید؟ این در کجا بود که در چاپ ریز ذکر شده بود؟ آیا چیزی را از دست داده‌ام؟ هیچ چک تجاری با خود نیاورده بودم. من فقط کارت اعتباری/دبیتم را داشتم. این فناوری جدیدی بود که اکثر شرکت‌ها از آن از، خوب، دهه ۱۹۸۰ استفاده می‌کردند! چه کسی چک به همراه دارد؟ و فراموش کنید نقدی. من ایمیل‌ام را بررسی کردم و هیچ اشاره‌ای به اینکه آنها کارت‌های اعتباری یا دبی را قبول نمی‌کنند، وجود نداشت. آنها فقط stated که یک هزینه "پرداخت نقدی" وجود دارد و روش ترجیحی آنها چک تجاری یا سفارش پولی است. این مشکل ایجاد کرد.

من با مخالف طلب کارمند صحبت کردم و توضیح دادم که چک تجاری یا پول نقد ندارم. اما به یک کلمه، من در تنگنایی بودم. دو گزینه داشتم. می‌توانستم یک بانک نزدیک پیدا کنم و یک چک بانکی یا سفارش پولی بگیرم و برگردم یا می‌توانستم فقط یک چک تجاری بیاورم... در روز دوشنبه! این به این دلیل بود که اکنون ساعت ۴:۱۵ بود و آنها ساعت ۵ بسته می‌شدند. و شما باید تا ساعت ۴:۳۰ در "خط" داخل باشید تا اجازه ورود پیدا کنید. هیچ‌کس پس از پایان ساعت ۴:۳۰ اجازه ورود دوباره نداشت. پس به دو کلمه، من واقعاً در تنگنا بودم. به طرز desperate از آنها پرسیدم که آیا به هر دلیلی توانستم در پانزده دقیقه بعدی پول یا چک پیدا کنم، آیا می‌توانم به جایگاه خود در صف بازگردم. پاسخ؟ "خیر." من باید دوباره از "خط" عبور کنم. اما - من ۲۰۰ دلار پس‌انداز می‌کردم.

نابود شده و ناراحت، ناامید و خشمگین، به ماشینم برگشتم. آیا راهی وجود داشت که بتوانم چک بانکی یا سفارش پولی بگیرم؟ من گوشی‌ام را بررسی کردم و نزدیک‌ترین شعبه بانکم ۱۰ دقیقه فاصله داشت؛ زمان کافی برای دریافت یک سفارش پولی و بازگشت نبود. در مورد یک دستگاه خودپرداز چه؟ نزدیک‌ترین پمپ بنزین ۷ دقیقه دور بود. من خیلی نزدیک می‌شدم و هیچ تضمینی وجود نداشت که در محل دستگاه خودپرداز موجود باشد یا کار کند. من تنها حدود ۱۲ دقیقه برای پیدا کردن این موضوع وقت داشتم. من آماده بودم هر کاری انجام بدم تا دوباره این فرایند را تجربه نکنم.

بدیهی بود که نمی‌توانستم در ۱۰ دقیقه آینده ۱۰۰ دلار از هیچ‌جا بیرون بکشم و به موقع به آنجا برسم. به این فکر resign شدم که باید این کل پروسه را دوباره در روز دوشنبه انجام دهم.

هیچ راهی وجود نداشت که من بار دیگر از این تجربه رنج ببرم یا هرگز به این انبار بازگردم تا زمانی که زنده هستم.

به اطراف پارکینگ نگاهی انداختم و یک کامیون غذای خیابانی را دیدم و به ذهنم رسید. و این چیزی است که باید در مورد کارآفرینان دوست داشته باشید. ما مشکلات را حل می‌کنیم.

۵ دقیقه--
مالک کامیون غذا داشت برای شب بسته‌بندی می‌کرد. به او نزدیک شدم و مقداری صحبت کوچک کردم. 

۴ دقیقه--
از او پرسیدم روزش چطور سپری شده و او توضیح داد که فروش زیادی نداشته است. او به اندازه‌ای ناامید به نظر می‌رسید که من بودم.

۳ دقیقه--
من ۱۰۰ دلار نیاز داشتم و او برای یک فروش desperate بود. و او آن یک چیز را داشت که در آن لحظه بیشتر از هر چیز دیگری به آن نیاز داشتم: دستگاه کارت اعتباری. از او پرسیدم آیا می‌توانم پول نقد بگیرم. او واقعاً این کار را نمی‌کرد. سپس گفتم: "هی، من نیاز دارم کالاهایی را تحویل بگیرم و هیچ نقدی ندارم. نمی‌خواهم چیزی بخرم. به تو ۲۰ دلار می‌دهم فقط برای انجام کارتم. تو برای ۱۷۰ دلار کارتم را انجام می‌دهی و به من ۱۵۰ دلار نقدی می‌دهی." او نمی‌توانست سریع‌تر از این کارت من را Swipe کند. البته، به عنوان یک کارآفرین بلافاصله فکر کردم که باید ۱۰ دلار پیشنهاد می‌دادم. اما کار انجام شده بود. او ۲۰ دلار خود را گرفت و من نقدی‌ام را گرفتم.

۱ دقیقه--
به محض اینکه درها را قفل کردند، من به داخل انبار رسیدم. چند روح بدبخت تلاش کردند بعد از ساعت ۴:۳۰ به داخل بیایند اما برگردانده شدند. من آخرین در صف بودم و خوشحال‌ترین فرد آنجا. به طرز عجیبی فراموش کرده بودم که هنوز باید به دستشویی بروم. خط، که قبل به آرامی حرکت می‌کرد، شروع به سرعت گرفتن کرد. همه لبخند می‌زدند، تقریباً به کسانی که پس از ساعت ۴:۳۰ سعی کردند وارد شوند می‌خندیدند. آیا سیستم تهویه مطبوع روشن شده بود؟ بله، روشن شده بود. این یک دنیای جدید بود. انگار که به یک باشگاه VIP بعد از ساعت کار وارد شده بودم و من سرگرمی اصلی بودم.

این بار فقط ۲۰ دقیقه طول کشید تا در صف بگذرم و نمی‌دانید که همان صندوق‌دار که قبلاً من را برگردانده بود دوباره به من رسید. من با بزرگ‌ترین لبخند روی صورتم وارد شدم. او باید فکر کرده باشد که روحی را دیده است. به طرز معجزه‌آسا من در عرض ده دقیقه ۱۰۰ دلار از هیچ‌جا بیرون کشیده بودم. هزینه‌هایم را پرداخت کردم: هزینه ۱۰۰ دلاری به علاوه هزینه ۵۰ دلاری "پرداخت نقدی". اگر فکر می‌کنید که ۵۰ دلار مبلغ عجیب و غریبی برای پرداخت فقط به خاطر حق پذیرش پول نقد است، شما تنها نیستید. اما آن زمان برای من مهم نبود. من فقط می‌خواستم کالاهایم را بگیرم و بیرون بروم.

هزینه‌ام را پرداخت کردم، یک کاغذ رسیدم و به من گفتند در مکان دیگری منتظر بمانم. آنها کارتن من را به من می‌آورند. خوب، اما این فرایند چقدر طول می‌کشد؟ تا الآن کمی بعد از ساعت ۵ بود. و آن خط از افرادی که در مقابل من انتظار می‌کشیدند، اکنون به تعداد بیشتری از افراد تبدیل شده بود که در انتظار دریافت بسته‌هایشان بودند. این چیزی بود که مربوط به دهه ۱۹۵۰ بود. هیچ فناوری، هیچ فرایند، فقط "ما آن را وقتی پیدا کردیم به شما می‌دهیم."
از کسی پرسیدم که این پروسه معمولاً چقدر طول می‌کشد و او گفت که حدود یک ساعت در انتظار بوده است.

تا این زمان من خسته بودم اما به طرز شگفت‌آوری هیجان‌زده. نمی‌خواستم دوباره روز دوشنبه به اینجا بیایم. خوب، هرگز نمی‌خواستم دوباره به اینجا بیایم. در حالی که منتظر بودم، با سایر افرادی که آنجا بودند صحبت کوچک می‌کردم. جرات نداشتم کارگران انبار را اذیت کنم که به نظر می‌رسید حتی بیشتر از من آماده بیرون رفتن هستند. تا ساعت ۶ دیدم که تعداد افراد در حال کاهش است و درست وقتی که می‌خواستم از یک کارگر برای کمک درخواست کنم، یکی به سمت من آمد تا رسید من را بگیرد. او به زودی برگشت. اما من دیدم که فرآیند در طول یک ساعت گذشته چگونه پیش رفته است، بنابراین "به زودی" را بین ۱۵ دقیقه تا ۲ ساعت معنا کردم.

سی دقیقه بعد کارتن من پیدا شده بود. در واقع ۲۰ دقیقه قبل پیدا شده بود اما شخصی که مسئول بسته من بود به استراحت رفته بود، بنابراین من فقط منتظر ماندم. کارتنم را گرفتم. برای آن امضا کردم و به اتومبیلم رفتم.

من Waze را چک کردم: در بزرگراه تصادفی رخ داده بود و این به معنی یک سفر دو ساعته تا خانه بود. من مقدار بنزین خود را چک کردم، و دیدم که در حال تمام شدن است، بنابراین بهترین کار این بود که به دنبال پمپ بنزینی برای پر کردن بروم. ۳۰ دلار به باک بنزینم ریختم، سرانجام به دستشویی رفتم، یک بطری آب گرفتم و سفرم را به خانه شروع کردم.

پس بالاخره این پروسه که از ساعت ۱ شروع شده بود قرار است در حدود ساعت ۸:۳۰ شب به پایان برسد. این به معنای ۷.۵ ساعت بود. این پروسه، برای پس‌انداز ۲۰۰ دلار، در نهایت ۱۰۰ دلار برای من پس‌انداز کرد بعد از کسر پول پرداختی به کامیون غذا، بنزین و "هزینه پرداخت". این پروسه که می‌توانید به عنوان یک "تجربه آموزشی" در نظر بگیرید، بیشتر یک آزمایش خسته‌کننده در مورد ناکارآمدی‌ها بود تا هر چیز دیگری. بنابراین در نهایت، این یک سوال از زمان در برابر پول است. من چگونه عمل کردم؟ آیا ارزشش را داشت؟ به یاد داشته باشید.

من ۱۰۰ دلار پس‌انداز کرده‌ام!

 

___________

آنتونی کوامبس موسس و مدیرعامل Splendies است. کوامبس یک کارآفرین سریالی است و شرکت اول خود را که یک کسب‌وکار E-Commerce Arts and Crafts بود، در دوران دانشگاه راه‌اندازی و فروخت.

Splendies که در سال ۲۰۱۳ راه‌اندازی شد، به یک برند پیشرو از محصولات مقرون به صرفه در زمینه زیرپوش زنان تبدیل شده است.

در اوقات فراغت خود، او از بیس‌بال، رمان‌های جنایی واقعی و سفر لذت می‌برد. او برای تعویق یک سفر به پاریس در سال گذشته به دلیل حضور در بازی ۷ سری جهانی هیجان‌زده بوده اما به یک اندازه ناراحت شده وقتی که داجرها باختند. کوامبس فارغ‌التحصیل دانشگاه پنسیلوانیا است و مدرک B.S در جامعه‌شناسی و مطالعات شهری دارد.

 

شما می‌توانید دو مصاحبه پادکست عالی با آنتونی را اینجا بشنوید:

Subscription Rockstars: دام‌های رایج که بنیانگذاران استارتاپ باید از آن اجتناب کنند با آنتونی کوامبس

The Subscription Box Show: مصاحبه با آنتونی کوامبس از Splendies

0 comments


Leave a comment