من عاشق یک آزمایش اجتماعی خوب هستم. من حتی بیشتر از آن عاشق یک آزمایش اجتماعی خوب هستم که از آن چیزی مرا شگفتزده کند. من اولین هفتهی مارس را بهطور کامل تعطیل کردم تا زمانی را با همسرم و پسر نوزادمان بگذرانم. در این مدت، یک پیام «خارج از دفتر» گذاشتم.

بله، من فروشندگان را دعوت کردم و فهرست هدیه نوزاد خود را به آنها دادم.
چه کار خواهند کرد؟ آیا همهشان به من هدیه خواهند داد؟ بسیاری از فروشندگان یک کارت هدیه یا جایزه دیگری پیشنهاد میدهند اگر شما قبول کنید که با آنها ملاقات کنید، بنابراین من کنجکاو بودم ببینم این چگونه تبدیل میشود.
من به خودم گفتم که اگر هر یک از فروشندگان برایم هدیه بخرند، با آنها صحبت خواهم کرد و گفتگویی خواهیم داشت.
حالا برای برخی زمینههای اضافی، من روزانه حدود 60 ایمیل غیرخودکار دریافت میکنم. میدانید، ایمیلی که در آن یک گفتگو واقعی بین 2 یا چند نفر در حال وقوع است. از بین آن 60 ایمیل، حدود 15-20 تا از آنها ایمیلهای جستجوی فروش هستند. بله، متوجه هستم که بسیاری از آنها خودکار هستند، اما من آنها را در این دستهبندی نگه میدارم. بنابراین، بهطور کلی، 5 روز از دوره «خارج از دفتر» حدود 300 ایمیل بههمراه داشت که از این تعداد 75-100 ایمیل مربوط به فروش بودند. بهطور کامل بگویم، بسیاری از این ایمیلها، از جمله ایمیلهای فروش، از افراد یکسانی هستند.
در مجموع، دوره «خارج از دفتر» من 6 هدیه برای فهرست هدیه نوزاد به همراه داشت و 1 رویکرد جالب از یک حرفهای فروش. بیایید 6 هدیه را بررسی کنیم و آن رویکرد جالب را برای انتها نگه داریم.
از بین 6 هدیه...
- 3 تایی از آنها فروشنده یا فردی نبودند که در تلاش بود چیزی به من بفروشد. آنها فقط دوستانی بودند که من از طریق کار با آنها آشنا شدم.
- 1 هدیه از یک تأمینکننده/شریک ما بود که در حال حاضر با آنها کار میکنیم. این یک لمس زیبا بود و به شدت قدردانی شد.
- 1 هدیه از یک تأمینکننده/شریکی بود که ما بهطور محدود با آنها کار میکنیم. من واقعاً تا دریافت هدیه و ایمیل از همکاری با آنها بیخبر بودم. آنها خدمات اضافی ارائه میدهند و میخواستند در مورد آنها صحبت کنند. بهطور پیشرفتهتر، در همان زمان که آنها هدیه نوزادی خریدند، همچنین برای عضویت در BattlBox ثبتنام کردند. من با آن شخص درگیر شدم و چندین ایمیل رد و بدل کرده و به برخی سؤالات پاسخ دادم. در نهایت، ما برای خدمات دیگر آنها راهحلهایی داریم که بهطور تقریبی امکان دستیابی به آن بخش از کسبوکار را برای آنها غیرممکن میکند. این یک تبادل عالی بود و اگر هر چیزی در مورد بخشهای دیگر کسبوکار تغییر کند، من قطعاً دوباره به آنها تماس خواهم گرفت تا از آنها درخواست قیمت کنم.
- آخرین هدیه متعلق به یک تأمینکننده/شریک موجود نبود. این شخصی بود که در حال جستجو و تلاش برای جلب توجه ما بود. برای حفظ توافقی که با خودم کردم، من با آنها از طریق ایمیل درگیر شدم و حتی یک تماس تلفنی هم داشتم. تبادل عالی بود اما زمانبندی آنها بد بود. ما در ابتدای سال 2024 با رقبای آنها همکاری کردیم و همهچیز با آنها عالی پیش میرود. بهطور مضحکی، 1 هدیه از تأمینکننده/شریکی که بالاتر اشاره کردم، همان رقابتی است که ما از آن استفاده میکنیم. به او گفتم که باید چند ماه دیگر با من تماس بگیرد تا ببینم آیا رابطه با رقبای آنها همچنان سالم است یا خیر.
بهطور کلی، بسیار شگفتزده شدم که تنها 2 حرفهای فروش که در حال جستجو بودند، هدیهای خریدند. از بین ایمیلهای جستجوی فروش که در آن هفته دریافت کردم، 14 پیشنهاد منحصر به فرد به من ارسال شد (فروشندگان که چیزی را به من پیشنهاد میکردند اگر قبول کنم با آنها ملاقات کنم). این پیشنهادها به ارزش مالی بین 50 تا 250 دلار متفاوت بودند. من هیچکدام از آن پیشنهادها را پاسخ ندادم و نخواهم داد، زیرا هرگز این کار را نمیکنم. گاهی اگر یکی از آنها به نظر خوب بیاید و پیشنهاد نیز مناسب باشد، آن را به یکی از همکارانم میفرستم تا ببینم آیا میخواهند از مزایای تماس بهرهمند شوند یا نه. این از دست دادن فرصت برای افرادی است که قبلاً چیزی پیشنهاد میدهند زیرا آنها بودجه دارند.
حالا بیایید به رویکرد جالب بپردازیم. در اینجا عظمت وجود دارد اما همچنین یک اشتباه، بنابراین بیایید آن را بررسی کنیم.
او روز اول بازگشتم به دفتر با من تماس گرفت که میتوانم آن را محترم بشمارم. اگر بخواهم این را نقد کنم، پیشنهاد میکنم که با یک مشتری احتمالی در روز اول بازگشت آنها تماس نگیرید زیرا احتمالاً روز شلوغی است و احتمال پاسخ دادن بهمراتب کمتر از انتظار تا روز دوم یا سوم بازگشت آنها است.
او با یک تبریک آغاز میکند، این یک رویکرد خوب است. نگهبانی من را پایین میآورد و نشان میدهد که او یک انسان است و این یک فرآیند خودکار نیست. سپس به رویکرد تبادل موافق میپردازد، با من ملاقات کن و من برایت هدیهای میآورم. حالا، من میفهمم که او نمیداند اگر فقط برایم هدیهای میخرید، با او ملاقات میکردم. من واقعاً از این رویکرد که یک هدیه برای ملاقات پیشنهاد میشود بدم میآید و اینکه او به هدیه خاصی از فهرست من اشاره کرده، بیشتر آزاردهنده است.
بینش بیشتر: اگر او فقط با بخش تبریکآمیز شروع میکرد و بدون اشاره به فهرست، مستقیماً به یک پیشنهاد میپرداخت، احتمالاً به او با «نه، ممنون، و دلیلش» پاسخ میدادم.
او روز بعد پیگیری میکند و با اشاره به چیزی که من در یک پست لینکدین ذکر کردهام شروع میکند. من این را بسیار دوست دارم. من به پیگیری او احترام میگذارم و خوشحالم که او در حال تحقیق درباره من است. دوباره، او سپس به هدیه فهرست و راه تبادل موافق میپردازد.
بینش بیشتر: هر دو ایمیل او بسیار قوی شروع میشوند و من این رویکرد را دوست دارم. اگر کسی این رویکرد را بدون تبادل موافق پیش ببرد، احتمالاً با او درگیر میشوم و حداقل توضیح میدهم که چرا نمیخواهم ملاقات کنم. اگر با راهحل موجود مشکلی پیش بیاید، احتمالاً با او تماس میزنم.
این آزمایش اجتماعی «خارج از دفتر» به پایان میرسد. برای هر کسی که کنجکاو است، ما درونسازمانی، تعداد کل هدایا را 3 پیشبینی کرده بودیم. برآورد به 6 رسید.
0 comments