به عنوان کارآفرینان، ما دائماً در حال ابداع ایدههای جدید و "درخشان" هستیم که جهان را تغییر میدهند و میلیونها دلار به ارمغان میآورند. آیا این صدا آشناست؟ بله، بنابراین در Stealth، برای محافظت از خودمان در برابر... خودمان... واقعاً هر ایدهای که به ذهنمان میرسد را با استفاده از این 5 معیار به عنوان یک چک لیست ارزیابی میکنیم تا ببینیم آیا واقعاً به اندازهای که در ابتدا به نظر میرسید، درخشان است یا خیر. به یاد داشته باشید، هر چقدر هم که معمار، طراح یا مخترع خوبی باشید، اگر خانهای بر روی شن بسازید، سرنوشتی جز فروپاشی ندارد.
راهاندازی یک کسبوکار آنلاین بدون گذراندن ایده از این معیارها معادل کارآفرینی است که خانهای بر روی شن میسازد. این کار را نکنید.
در این پست، من تمام 5 معیار را یکی یکی برای شما توضیح میدهم تا بدانید آنها چه هستند، چرا مهماند و چگونه میتوانید آنها را به مفهوم خود کاربردی کنید. به طور خلاصه، این 5 معیار به شما کمک میکنند تا بفهمید آیا ایده شما قبل از راهاندازی کسبوکار نامناسب است یا -اگر قبلاً راهاندازی کردهاید- به شما کمک میکند که دقیقاً کجا باید جابجا شوید تا فروش و سودآوریتان را افزایش دهید.
سپس در انتها، یک خلاصه ارائه خواهیم کرد تا همه چیز را به هم متصل کنیم تا بدانید چگونه از این موارد به عنوان نور هدایت خود در آینده استفاده کنید.
بدون اتلاف وقت، این هم 5 معیار Stealth Venture Labs برای MVPها:
معیار #1: مخاطب پرشور
مخاطبان پرشور یک گروه از افرادی هستند که بر اساس علاقه قلبی خود به یک موضوع، موضوع یا فعالیت به وضوح تعریف میشوند. اعضای یک مخاطب پرشور هویت خود را به عنوان بخشی از این گروه تعریف میکنند زیرا ارتباط عمیقی با علایق، فرهنگ و سبک زندگی آنها برقرار میکند.
مخاطبان پرشور به راحتی شناسایی میشوند زیرا آنها صفحات طرفداری ویژه خود در فیسبوک، برنامه تلویزیونی مخصوص خود یا تعدادی مجله که بهطور اختصاصی به آنها اختصاص دارد، دارند. نمونههای عالی شامل: یوگا، گلف، موجسواری، ناسکار، آشپزی، فوتبال و باغبانی است. نمونههای ضعیف شامل مخاطبان عمومی یا کلی مانند مد، حیوانات، جواهرات، ورزشها، موسیقی یا غذا بهطور کلی هستند. همه این مثالهای اخیر به نظر میرسند که مخاطبان پرشور هستند - و هستند - اما آنقدر عمومیاند که گروههای خاص علاقۀ پرشور متعددی زیر آنها وجود دارد که احساس، ظاهر و رفتار بسیار متفاوتی دارند. اگر شما به یک مخاطب پرشور که خیلی کلی است هدفگذاری کنید، در نهایت محصولی ایجاد خواهید کرد که به همه میپردازد، به این معنی که شما برای هیچ کسی خاص نخواهید بود.
زمانی که تازه شروع میکنید، میخواهید در یک زمینه که گروه مشخصی که آن را میخواهند یا نیاز دارند، بهترین باشید. به عبارتی، یک مایل عمیق و یک اینچ باریک باشید - نه به عکس. آمازون با کتابها آنلاین شروع کرد. اپل با یک کامپیوتر رومیزی. پاتگونیا با تجهیزات صخره نوردی. گوگل با یک نوار جستجو. و فهرست ادامه دارد.
اما بیایید یک مثال از این که چرا هدفگذاری به مخاطب عمومی مانند ورزش میتواند اشتباه باشد، بررسی کنیم. در حالی که حقیقتن میلیونها نفر وجود دارند که ورزش را دوست دارند و به آن علاقهمند هستند، واقعیت این است که کسی که فوتبال را دوست دارد عموماً به دلایل متفاوت از کسی که موجسواری را دوست دارد، انگیزه میگیرد. هر دو ورزشهای ورزشی هستند که لیگهای خاص خود، ورزشکاران حرفهای و طرفداران خاص خود را دارند - اما پیامرسانی، ارزش پیشنهادی و کانالهای بازاریابی که شما برای ارتباط با هر مخاطب استفاده میکنید بسیار متفاوت خواهد بود. این دلیل اهمیت انتخاب یک مخاطب پرشور است که به وضوح تعریف شده، خاص و به راحتی شناسایی شود. هدفگذاری بسیار گسترده یک راه مطمئن برای شکست است.
نکته داخلی: برای برندهای مرتبط با مد، یک مخاطب پرشور پیدا کنید که شامل مردان و زنان باشد و ابتدا بر روی یکی تمرکز کنید. سپس، وقتی که آن محصول رشد میکند و به موفقیت میرسد، فرصتی طبیعی برای توسعه خط مییابید تا همان محصول را به جنس مخالف نیز ارائه دهید بدون اینکه مجبور باشید وارد یک بازار کاملاً جدید شوید.
سوالاتی که باید از خود بپرسید:
- آیا مخاطب هدف من به شدت به صنعتی که در آن هستم، علاقمند است؟
- آیا این افراد پرشور فعالیت مشترکی دارند که بتوانند با هم انجام دهند، تماشا کنند یا به اشتراک بگذارند؟
- آیا مخاطب به وضوح تعریف شده است یا خیلی عمومی است؟ در اینجا با خودتان صادق باشید، اگر روشن نیست که قبیله شما چه کسانی هستند، هدفگذاری خود را تا زمان روشن شدن، اصلاح کنید.
معیار #2: پتانسیل مقیاس
حالا که مخاطب پرشور و تعریف شدهای را شناسایی کردهاید، بیایید از یک سیستم چک و تعادل با معیار #2 استفاده کنیم تا مطمئن شویم که به بیش از حد به عمق نروید و به نیشی بسیار کوچک از 15 بافنده سبد زیر آب نرسید. داشتن پتانسیل مقیاس به این معنی است که مخاطب پرشور همچنین باید تعدادی قابل توجه از کسانی که خود را عضو میدانند، داشته باشد. اگر بیش از حد تنگ، کم عمق یا نیش باشد، در این صورت مقیاس موفقیت شما به شدت محدود خواهد شد. حتی اگر تمام 15 بافنده سبد زیر آب را بدست آورید، احتمالاً کسبوکاری نخواهید داشت که ارزش زمان و تلاش شما را داشته باشد. زمان باارزشترین کالای شما در زندگی است - و برای ساخت یک کسبوکار پرسود که مشتریان در تلاش برای ورود به آن هستند، به همان اندازه زمان نیاز دارید که برای ساخت کسبوکاری که به طور مداوم در تلاش است تا تقاضای کافی پیدا کند. وقت خود را بر روی مخاطبان پرشور که خیلی کوچک هستند، تلف نکنید، این واقعاً ارزشش را ندارد.
حال، چگونه میدانم که آیا یک مخاطب خیلی کوچک است؟ سوال خوبی است و یکی که بیشتر در دوره جذب مشتری به آن میپردازیم، اما جواب کوتاه این است: فیسبوک. در فیسبوک، حداقل اندازه گروه علاقمندی که به شما پیشنهاد میکنیم برای گروههای مستقر در ایالات متحده، 5 میلیون نفر خواهد بود، ایدهآل تر 10 میلیون نفر یا بیشتر است اگر ممکن باشد.
در دوره 101 جذب مشتری، خواهید آموخت که چگونه از ابزارهایی مانند ابزار بینش مخاطب فیسبوک یا برنامهریز کلیدواژه گوگل برای تحقیق در مورد مخاطبان و گروههای علاقمندی به عمق استفاده کنید.
یک اشتباه معمول در اینجا این است که بیپروا بگویید: "اگر من فقط بتوانم 1٪ از بازار XYZ را بدست آورم، پس ما ثروتمند خواهیم شد!" بله، این رویکرد از بالا به پایین تقریباً مزخرف است. نگهداشتن و روش واقعی که حرفهایها به ارزیابی بازار نزدیک میشوند، از پایین به بالا است - جایی که واقعاً میبینند چند نفر واقعی، بخشی از بازار هدف آنها در بزرگترین و مؤثرترین پلتفرم جذب مشتری در جهان - فیسبوک - هستند. اگر گزارشهای تحقیقاتی بازار میگویند که صنعت شما بزرگ است اما میروید به بینش مخاطب فیسبوک و فقط 100k عضو در آن گروه علاقمندی مشاهده میکنید و تصمیم میگیرید که بازار خود را دوباره بررسی کنید - پس تبریک میگویم
-- شما به تازگی اولین مینهای زمینی در مسیر کارآفرینی خود را دوری کردهاید.
نکته داخلی: اگر یک مخاطب پرشور پیدا کنید که به نظر میرسد به اندازه کافی بزرگ است اما احساس میکند که ممکن است بازاری "مد روز" باشد - مانند عروسکهای بیگوشه - ایرادی ندارد که برای دستیابی به آن موج محصولی راهاندازی کنید با این دانش کامل که در نهایت خراب خواهد شد و شما نیاز دارید کسبوکار را به شدت جابجا کنید تا بقا پیدا کنید. همچنین، تمام تلاش خود را کنید تا مطمئن شوید که در بخش جلوتر موج هستید تا فرصت خود را به حداکثر برسانید - اگر شما هنگامیکه موج ناپدید میشود، به آن بپیوندید، به سرعت در زمان رکود فرو میروید.
سوالاتی که باید از خود بپرسید:
- اندازه بازار هدف من در داخل فیسبوک چقدر بزرگ است؟
- آیا در مخاطب پرشور من به قدر کافی افراد وجود دارند که از این، یک کسبوکار پرسود بسازند؟
- اگر نه، آیا گروه علاقمندی مشابهی وجود دارد که بتوانم پیشنهاد را به آن گسترش دهم که مقیاس بیشتری دارد؟
- چه دردها یا ناامیدیهایی دارند افرادی که در این بازار هستند؟
معیار #3: محصول منحصر به فرد
پس از شناسایی یک مخاطب بزرگ و پرشور، نیاز دارید تا محصولی ایجاد کنید که مزایای منحصر به فردی را به تجربۀ خود اضافه کند - نه فقط ویژگیها - که مخاطب بلافاصله با آن شناسایی میشود و آن را جذاب مییابد. اکنون، احتمالاً از خود میپرسید: تفاوت میان یک مزیت و یک ویژگی چیست؟ سوال خوبی است. مزایا دلایلی هستند که باعث میشوند مردم چیزها را بخرند - آنها ارزشهایی هستند که مردم از استفاده از محصول یا خدمات دریافت میکنند و اینجا جایی است که ارتباط عاطفی ایجاد میشود. این "چرا" پشت محصول است.
ویژگیها "چیستی" است که در محصول وجود دارد - مشخصات فنی، اندازهها، مواد و غیره. در حالی که اینها مهم هستند و به وضوح در تصمیمگیری خرید موثرند، این مزایا هستند که توجه افراد را جلب میکنند و در نهایت منجر به خرید میشود.
گوگل یک موتور جستجو نیست (ویژگی)، بلکه یک دروازه برای یادگیری هرچیزی است که دل شما بخواهد (مزایا). ما در دورههای بعدی عمیقتر به این تفاوت موقعیتی خواهیم پرداخت، به ویژه به نحوی که به نوشتن متون مؤثر در بازاریابی مربوط میشود.
برخی از نمونههای عالی محصولات منحصر به فرد شامل ساعتهای چوبی، شلوار یوگا با الگوی کهکشان، کیتهای ساخت آبجو خانگی، قهوه Blue Bottle، اوبر، Cirque du Soleil و تسلا است.... همه این مثالها در بازارهای مربوطه خود تمایز دارند و طراحی شدهاند تا از جمعیت متمایز شوند، توجه مردم را جلب کنند و مشتریان احتمالی را به طرفداران پرشور تبدیل کنند. فقط یکی دیگر از "منم هم" در یک بازار اشباع شده نباشید - تقریباً غیرممکن است که برجسته شوید و خیلی دشوار است که مشتریان را جذب کنید. چیزی منحصر به فرد ایجاد کنید که مردم را هنگام مرور آنلاین متوقف کند، آنها را به کلیک بر روی تبلیغ شما وا دارد و در نهایت بلافاصله کیف پول خود را بیرون بیاورند.
در دورههای جذب مشتری و تجزیه و تحلیل داده، بحث میکنیم که چگونه ایجاد یک محصول منحصر به فرد از ابتدا منجر به هزینههای جذب مشتری کمتر، عوامل ویروسی بالاتر (زمانی که مشتریان به دوستان دیگر خود اطلاع میدهند) و در نهایت سودآوری بیشتر در بلندمدت میشود.
نکته داخلی: به دنبال الهام در مورد چگونگی برجسته شدن از جمعیت هستید؟ کتاب بازاریابی کلاسیک Purple Cow اثر ست گودین را بخوانید، که شما را برای سالها در مورد چگونگی تفکر خارج از چارچوب و منحصر به فرد بودن الهام خواهد بخشید. هشدار! مثالها ممکن است کمی قدیمی باشند چون این کتاب حدود 10 سال پیش نوشته شده است - اما ایدههای پشت این مفهوم هنوز قوی هستند!
سوالاتی که باید از خود بپرسید:
- آیا محصول من به اندازه کافی منحصر به فرد است که کسی برای کلیک روی تبلیغ من برای یادگیری بیشتر، از مرور فید فیسبوک خود متوقف شود؟ اگر نه، آن را دوباره طراحی کنید تا چنین باشد.
- چه چیز جذابی در مورد محصول یا خدمات شما برای مشتریان هدف شما وجود دارد؟ چرا باید به آن اهمیت بدهند؟
- چه چیزی محصول شما را بسیار بهتر از آنچه رقبا انجام میدهند میسازد؟ اگر در حال صرفهجویی در زمان یا پول مشتریان نیستید، باید چیزی آنقدر جذاب و منحصر به فرد به آنها ارائه دهید که نتوانند از دستش دهند.
معیار #4: اقتصاد جذاب
معیار #4 یکی از مهمترین بخشهای چارچوب است و جایی است که اکثر مفاهیم دچار اشتباه میشوند. داشتن واحد اقتصادی جذاب به این معنی است که شما محصول خود را به مشتریان با نقطه قیمت اختلالی میفروشید و دارای حاشیه سود کافی برای ایجاد یک کسبوکار پایدار و سودآور همزمان هستید. هرچه اختلال در نسبت قیمت به ارزش بیشتر باشد، بهتر است. هدف شما این است که وقت و پول مردم را در حالی که ارزش فوقالعادهای ارائه میدهید، ذخیره کنید.
اما نباید رفتار خرید آفلاین را با رفتار خرید آنلاین اشتباه بگیرید - اینها حیوانات بسیار متفاوتی هستند که نیاز به درک متفاوتی از روانشناسی خریدار دارند.
خریداران آنلاین هزاران گزینه و نقطه داده در دسترس خود دارند، در حالی که خرید خردهفروشی همه چیز در مورد رضایت فوری و هزینههای فرصت رفتن فیزیکی به نقطهای برای خرید آن محصول است، همه به نام احتمالاً صرفهجویی در چند دلار.
در دنیای امروز آمازون پرایم، موتورهای مقایسهگری و رقابت به سمت پایین بر اساس قیمت - اگر محصولی را آنلاین عرضه کنید که بر اساس ارزش یا گزینههای رقیب، بیش از حد گران باشد، مشتریان بلافاصله میدانند و شما از بین خواهید رفت. این به این معنی است که شما باید در زنجیره تأمین خود بسیار هوشمند عمل کنید تا راههایی برای کاهش هزینهها پیدا کنید در حالی که کیفیت و اخلاقیات را حفظ میکنید تا بتوانید آن صرفهجوییها را به مشتریان خود منتقل کنید. همچنین، به طور کلی، صرف نظر از اینکه شما چه محصولات را به فروش میرسانید، نباید از خطوط اخلاقی خود صرف نظر کنید تنها برای فروختن چند محصول و کسب درآمد. این راه آسان نیست زیرا موقعیتی غیرقابل دفاع در برابر رقبای شماست و از نظر اخلاقی هم درست نیست. به جای آن، به طور استراتژیک فکر کنید که چگونه میتوانید محصولات خود را به طور متفاوت تولید، خرید یا منبعیابی کنید به روشی که صنعت شما را دچار اختلال کند. احتمالاً در هر صنعتی که وارد آن میشوید، فرصتی برای حذف واسطهای، تولید کارآمدتر یا ایجاد همکاریهای استراتژیک وجود دارد که به شما مزیتی بر رقبای خود میدهد.
شاید بپرسید که فروش یک محصول لوکس به صورت آنلاین چه خواهد بود؟ خوب، مگر اینکه محصول لوکس شما به اندازهای منحصر به فرد باشد که مردم واقعاً هیچ گزینهای دیگری نداشته باشند، به سادگی تعیین یک نقطه قیمت بالا به عنوان استراتژی تمایز یک دستور کار شکست است.
اقتصاد جذاب برای کسبوکار به این معنی است که هر نقطه قیمتی که شما به مشتریانتان میفروشید، باید به اندازه کافی حاشیه سود ناخالص در کسبوکار شما در نظر گرفته شده باشد تا بتوانید تبلیغات انجام دهید، به چندین کانال فروش کنید، هزینههای جذب مشتری را پوشش دهید، هزینههای عملیاتی را بپردازید، بازگشتها و تعویضهای محصول را پردازش کنید و حاشیه کار سرمایه کافی برای خرید موجودی بیشتر باقی بماند. ما به شدت توصیه میکنیم که هرگز زیر 50٪ حاشیه ناخالص نروید وقتی که تنها به مشتریان آنلاین مستقیماً میفروشید، در غیر این صورت به اندازه کافی سود نخواهید داشت که یک کسبوکار پایدار بسازید. ایدهآل این است که شما بتوانید با حاشیههای ناخالص 75٪ یا بیشتر و در عین حال ارائه یک نقطه قیمت اختلالی به مشتریان خود کار کنید.
شما احتمالاً میپرسید، اگر نقطه قیمت جذاب من به این معنی است که باید زیر 50٪ حاشیه ناخالص بروم چه؟ سپس یکی یا چند مورد زیر را انجام دهید: با تأمینکننده خود مذاکره کنید یا شراکت سرمایهای برقرار کنید برای قیمت بهتر، تأمینکننده دیگری پیدا کنید و آنها را به یک جنگ مزایده وادار کنید، یا راهی پیدا کنید تا محصول خود را به گونهای تولید کنید که تمام زنجیره تأمین صنعت شما را دچار اختلال کند. اگر هیچکدام از این موارد مؤثر نبود، احتمالاً کسبوکاری که فکر میکردید شگفتانگیز است را ندارید.
اگر اینطور است، یا مفهوم خود را تنظیم کنید تا بتوانید به حاشیهها و نقطه قیمت هدف برسید - یا - یک ایده جديد کاملاً ارائه دهید. هر کاری انجام میدهید... کسبوکار خود را حتی اگر حاشیههای ضعیفی دارید راهاندازی نکنید. این معادل سوار شدن بر تایتانیک با آگاهی کامل از اینکه داستان در نهایت چگونه پایان میگیرد، خواهد بود.
تعیین واحد اقتصادی شما جزئیات بیشتری وجود دارد که در دورههای جذب مشتری، علم داده و مدیریت P&L به بررسی آن میپردازیم تا به شما کمک کنیم واقعاً استراتژی قیمتگذاری خود را درک و اصلاح کنید، اما اگر راهنماهای مرور شده را دنبال کنید، شما هماکنون پیشرو هستید.
نکته داخلی: ما قیمت جادویی برای کالاهای مصرفی آنلاین را بین 39 تا 99 دلار میدانیم، بسته به هزینه کالا و محصولات شما. هر چیزی بالاتر از 99 دلار به یک تعهد روانشناختی معنادار تبدیل میشود که مشتریان واقعاً درباره آن تحقیق می کنند پیش از خرید،که منجر به کاهش تبدیل مشتریان احتمالی به خریداران میشود.
سوالاتی که باید از خود بپرسید:
- آیا واقعاً بهترین قیمت را برای محصولم از تأمینکنندگانم دریافت میکنم؟
- آیا میتوانم دوباره مذاکره کنم یا شراکت عمیقتری با تأمینکنندگانم برقرار کنم به گونهای که قیمتهای اختلالی بدست آورم؟
- آیا من مستقیماً با تأمینکنندگانم کار میکنم یا واسطههایی وجود دارند که با افزایش غیرضروری قیمتها حاشیههای من را کاهش میدهند؟ اگر چنین است، چگونه میتوانم آنها را از این معادله خارج کنم؟
- آیا محصول خود را مستقیماً به مصرفکنندگان میفروشم یا میخواهم محصولم را به خردهفروشیها نیز بفروشم؟ این کار در تعیین استراتژی قیمتگذاری شما بسیار حیاتی خواهد بود و شما نمیتوانید به طور موفقیتآمیز هر دو کانال را هنگام شروع بپیش ببرید.
معیار #5: حل یک درد در بازار
خیلی خوب... بهترین را برای آخر نگه داشتهایم. شماره 5 در لیست معیارهای ما باید مورد علاقه من باشد زیرا به عنوان یک کارآفرین، بسیار آسان است که خود را متقاعد کنید که ایده شما دردی را حل میکند در حالی که واقعاً فقط به نوعی دردی را حل میکند، یا ممکن است دردی ساختگی باشد که خودتان را متقاعد کردهاید. بله... همه ما از آنجا عبور کردهایم. اما بهترین راه برای فهمیدن اینکه آیا محصول شما یک درد واقعی را حل میکند این است که به خاطر داشته باشید که ایده از شما میآید که "باید راه بهتری وجود داشته باشد..." زمانی که محصولات از یک ناامیدی در بازار ایجاد میشوند، بیشترین شانس برای موفقیت را دارند - مشروط به اینکه آن ناامیدی یک تجربه مشترک باشد که افراد زیادی از شما نیز آن را تجربه کردهاند.
به عنوان مثال، اوبر به وجود آمد زیرا بنیانگذاران آن نتوانستند در شب برفی در پاریس تاکسی پیدا کنند و دریافتهاند که درخواست تاکسی در سطح جهانی یک درد جدی است...
اگر محصول شما دردی واقعی در بازار حل نکند یا اگر شما اولین کسی نباشید که این کار را انجام میدهد، نرخ تبدیل تبدیل احتمالات به مشتریان به طور قابل توجهی کاهش مییابد. محصول شما از "باید داشته باشید" به "خوب است که داشته باشید" و سپس به "چرا حتی به آن نیاز داشته باشم" تبدیل میشود - که این واقعاً برای هر کسبوکار مرگبار است.
به طور خلاصه، اگر شما چیزی تولید میکنید که دردی را برای مخاطبان خود حل نمیکند، مهم نیست که چقدر 4 معیار قبلی را به خوبی رعایت کردهاید، کسبوکار شما در مسیر انقراض قرار خواهد گرفت. با این حال، اگر محصولی دارید که واقعاً دردی را حل میکند و چهار معیار دیگر را به صورت واضح بررسی کردهاید - شما، دوست من، در موضع خوبی برای موفقیت هستید و باید با اطمینان به راهاندازی یا مقیاس کسبوکار خود ادامه دهید!
سوالاتی که باید از خود بپرسید:
- دردی که من با ارائه محصول یا خدماتم حل میکنم چیست؟
- اگر از 100 نفر در دموگرافی اصلیام بپرسم که آیا چنین دردی دارند، آیا آنها بله میگویند؟
- آیا محصول یا خدمات من "خوب است که داشته باشید" است یا "باید داشته باشید" است؟ اگر این یک ضرورت نیست، پس واقعاً باید اطمینان حاصل کنید که پیشنهاد ارزشی شما به اندازه کافی اختلالی است تا آنها رفتار خود را تغییر دهند و محصول شما را بپذیرند.
عالی! تبریک! شما به طور واقعی فقط در چند دقیقه، 10+ سال و میلیونها دلار مشاوره سخت بدست آوردهاید... میدانم که این احتمالاً مانند نوشیدن از طریق شلنگ آتشنشانی است، بنابراین بیایید یک مرور سریع از 5 معیار انجام دهیم:
- مخاطب پرشور - اطمینان حاصل کنید که به وضوح تعریف شده و خیلی کلی نیست.
- پتانسیل مقیاس - اطمینان حاصل کنید که مخاطب به اندازه کافی بزرگ است تا یک کسبوکار پایدار بسازد.
- محصول منحصر به فرد - چیزی ایجاد کنید که آنقدر منحصر به فرد یا ارزشمند باشد که مشتریان نتوانند نه بگویند.
- اقتصاد جذاب - محصول خود را با قیمت اختلالی و با حاشیههای 50% + بفروشید.
- حل یک درد در بازار - یک راهحل برای مشکل واقعی که مخاطب شما تجربه میکند ایجاد کنید.
نکته داخلی: پیدیاف 5 معیار را که در این دوره شامل میشود دانلود کنید و به عنوان چکلیست برای مفهوم خود از آن استفاده کنید تا ببینید کجا دقیقا درست عمل کردهاید و کجا نیاز دارید به تخته سفید برگردید.
معیارهایی که شما آموختید، عوامل مشترک تمام برندهای موفق آنلاین هستند که تا به حال با آنها کار کردهایم، بدون توجه به حوزه و مسئول 100 میلیون دلار در درآمد سالیانه (ARR) در چهار سال گذشته هستند... اما آنچه بیشتر مهم است، این است که برندهایی که فقط 3 یا 4 از 5 معیار را به دست آوردند، یا در حال تلاش هستند یا کاملاً از بین رفتهاند. این چکلیست به معنای واقعی کلمه یک بازی همه یا هیچ است. اگر جواب شفاف بله نیست - پس بلافاصله یک نه است. این دو گزینه است. بله یا نه - هیچ سایهای از خاکستری وجود ندارد - و "کمی" به روشی نه محسوب میشود... در این روند به خودتان به شدت صادق باشید زیرا تنها کسی که از خودتان فریب میدهید، خودتان هستید.
پس، ایده شما چگونه به نظر میرسید؟ آیا در تمام 5 معیار موفق شدید؟ یا در چند مورد کمبود دارید؟ اگر متوجه شدید که ایده شما یکی یا چند معیار را ندارید ناامید نشوید! چه شما قبلاً در کسبوکار باشید یا هنوز در حال ایدهپردازی باشید، این فرصت شما برای انجام یک نگاه عمیق به درون، تنظیم مجدد و تنظیمات مربوطه است. گاهی اوقات درخشش تنها چند تغییر کوچک فاصله دارد... بنابراین بچه را با آب کثیف از پایین نیندازید - اما مطمئن شوید که اجازه ندهید عشق کورکورانه شما به ایده اصلیتان قضاوت عقلانی کسبوکار شما را تحتالشعاع قرار دهد. این معیارهایی که ما پیداکردیم، آزمون شده و واقعی هستند و بر اساس دادههای واقعی بازار بنا شدهاند، بنابراین با خودتان صادق باشید، تغییرات لازم را انجام دهید، سپس مفهوم را تا زمانی که یک بله قاطع برای تمام 5 معیار داشته باشید، از چک لیست عبور دهید.
وقتی 100٪ از معیارها را به دست میآورید، آمادهاید تا واقعا تقاضای مشتریان را با راهاندازی یک MVP یا حداقل محصول قابل انجام آزمایش کنید - موضوع دوره بعدی ما خواهد بود. به یاد داشته باشید، در این روند به شدت صادق بودنتان به شما کمک خواهد کرد تا یک پایه محکم برای رشد رویاهای کارآفرینانهتان برای سالها آینده ایجاد کنید.
___________________
برنت فریمن یک کارآفرین سریالی است که به شدت به استفاده از کسبوکار برای ایجاد سود و تأثیر اجتماعی علاقهمند است. در حین تحصیل در USC، یک شرکت تجارت کالایی با دفاتری در دبی و لس آنجلس راهاندازی کرد که هدف آن کسب پول به سرعت ممکن بود. پس از انجام دقیقاً همین کار، او به سرعت متوجه شد که پول به تنهایی خوشبختی به ارمغان نمیآورد. بنابراین در سال 2009، زندگی خود را به استفاده از کسبوکارهای مستقل برای ایجاد تأثیر اجتماعی واقعی در جهان اختصاص داد و Roozt.com را تأسیس کرد با این چشمانداز که خرید آنلاین نسل هزاره را با برندهای مد پیشرفته و اجتماعی آگاه متصل کند.
به عنوان یکی از تبلیغکنندگان پیشگام در فیسبوک، Roozt به یک پلتفرم با درآمد هفت رقمی تبدیل شد که بیش از 250 هزار نفر یک وعده غذایی به آمریکاییهای نیازمند برای هر عضوی که به آن پیوسته اهدا کردند. Roozt یک "نامی که باید بشناسید" از طرف 2011 Forbes محسوب میشد و در The Today Show،INC.com، موجسواری، وبلاگ هافینگتون، NBC و ABC به نمایش درآمد.
در سال 2014، برنت Stealth Venture Labs را تأسیس کرد با این چشمانداز که یک تیم دیجیتال مارکتینگ مبتنی بر استخدام کامل ایجاد کند که به برندهای اشتراکی برای پیدا کردن تطابق محصول و بازار، عبور از مراحل رشدی و ادغام خوب اجتماعی در مدلهای کسبوکارشان کمک کند. در پنج سال گذشته، Stealth بیش از 500 میلیون دلار درآمد تکراری برای شریکان خود تولید کرده و بیش از 1 میلیون دلار در ماه صرف رسانه میکند. به عنوان یک سازمان کاملاً دور کار، Stealth برخی از بهترین استعدادهای دیجیتال مارکتینگ را از سازمانهایی مانند فیسبوک، Thrive Market، JustFab، Retention Science و اوبر جذب میکند و به همه این امکان را میدهد که از خانه کار کنند.
در سال 2018، برنت SVL Micro Fund را به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی تأسیس کرد که وامهای استارتاپ 500 تا 5 هزار دلاری به جوانان کارآفرین "غیرگواهی" در ایالات متحده از پیشینههای محروم ارائه میدهد. برنت برای Entrepreneur و Inc نوشته و در سراسر ایالات متحده در موضوعاتی مانند کارآفرینی اجتماعی سخنرانی میکند، از جمله یک TEDx درباره شرکت اجتماعی. امروز برنت رئیس هیئت مدیره برای فصل Bay Area شبکه آموزش کارآفرینی است و هر زمان که بتواند به ایتالیا سفر میکند.
0 comments