arrow-right cart chevron-down chevron-left chevron-right chevron-up close menu minus play plus search share user email pinterest facebook instagram snapchat tumblr twitter vimeo youtube subscribe dogecoin dwolla forbrugsforeningen litecoin amazon_payments american_express bitcoin cirrus discover fancy interac jcb master paypal stripe visa diners_club dankort maestro trash

Shopping Cart


3 داستان که بر سفر کارآفرینی من در دوران کودکی تأثیر گذاشت

3 stories that impacted my entrepreneurial journey as a child

by lucas walker

4 years ago


متن ویدیو:

سفر کارآفرینی من به شدت تحت تأثیر سه داستان در زندگی‌ام که در کودکی شنیده بودم، قرار گرفت. اولین داستان از بهترین دوستم در کل جهان، کالین دیویدسون بود. پدر او در حال راه‌اندازی یک شرکت حمل و نقل بود. پدربزرگ او یک شرکت حمل و نقل داشت، اما پدرش می‌خواست به تنهایی فعالیت کند. هفته‌ای که او قرار بود کامیون بارچمدانی با بازوی متحرک بگیرد، به وضوح به یاد دارم که او گفت این طولانی‌ترین هفته زندگی‌اش است. فقط همان انتظار برای چیزی، حتماً به من تاثیر گذاشته بود.

داستان دیگر مربوط به یک دوست دیگر خانواده است که در حال شروع یک معدن بود. پدر او نیز کسب و کاری در شهری که ما بزرگ شدیم داشت، اما... من فکر می‌کنم دیدن این دو نفر تاثیرگذار که می‌توانستم با آنها ارتباط برقرار کنم و در حال راه‌اندازی یک کسب و کار بودند، واقعاً در تصمیم‌گیری من برای تبدیل شدن به یک کارآفرین تأثیر گذاشت و به من نشان داد که چه چیزهایی به عنوان یک شغل ممکن است.

سومین داستان که واقعاً آن را دوست دارم زمانی بود که والدینم در نشریه «اسپکتیتور» در همیلتون، انتاریو کار می‌کردند. یکی از همکاران آنها به شب‌کاری منتقل شد و او فقط گفت نه. نمی‌خواسته است. آنها گفتند: "منظورتان چیست؟ شما باید بروید، در غیر این صورت ما شما را اخراج خواهیم کرد." او گفت: "خیلی خوب. مرا اخراج کنید. برای من مهم نیست. من این کار را به خاطر پول نمی‌کنم، من این کار را چون دوست دارم، انجام می‌دهم." و آنها او را اخراج کردند.

یک هفته بعد او دوباره به کار روزانه بازگشت. مشخص شد که او یک شریک خاموش در یک شرکت هالتر بود، بنابراین او آزادی داشت که هر کاری که نمی‌خواست انجام ندهد. او فقط به خاطر عشقش به کار حاضر می‌شد.

من فکر می‌کنم این سه داستان واقعاً من را به یک کارآفرین تبدیل کرد. من شوخی می‌کنم که چگونه در هفت سالگی شروع به فروش تیزکن‌های مداد به همکاران مادرم کردم، اما حقیقت این است که من واقعاً در سیزده سالگی اولین تماس سرد خود را انجام دادم. من در تلاش بودم تا برای ربات‌های جنگنده‌ام که اگر آن برنامه را به خاطر داشته باشید، تأمین مالی بگیرم.

درواقع، کسی که صاحب معدن است، یکی از دوستان خانواده‌ام است و او حاضر بود چند هزار دلار برای آن سرمایه‌گذاری کند. من یک تماس سرد به مالسون، بزرگ‌ترین کارخانه آبجو در کانادا، که اکنون بخشی از مالسون کوردز است، انجام دادم. گفتم: "هی، می‌توانم مقداری پول برای ربات جنگنده‌ام بگیرم؟" آنها گفتند: "متأسفانه، شما به سن قانونی نوشیدن مشروبات الکلی نرسیده‌اید، بنابراین نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم، اما ما این را دوست داریم."

فقط می‌خواستم این داستان‌ها را که کمی احساس نوستالژی می‌کنم، به اشتراک بگذارم. ما همه در این مسیر با هم هستیم. خیلی ممنون که خواندید. جان، امیدوارم بتوانی این را رونویسی کنی. ولی، بله، ممنون که اجازه دادی من سهمی داشته باشم.

__________

لوکاس واکر یک کارآفرین سریالی با تمرکز بر رشد درآمد است. او در حال حاضر هدایت بازاریابی و مشارکت‌ها را در گورجیاس بر عهده دارد. او همچنین منشی شهر توئیتر DTC است.

0 comments


Leave a comment